نقل کرده اند که....
سری سقطی گفت:معروف کرخی را به خواب دیدم...
دیدم در زیر عرش ایستاده.چشم فراخ و پهن باز کرده چون
والهی مدهوش واز حق ندا میرسید به فرشتگان
که
این کیست:
گفتند:بار خدایا تو دانا تری؟
فرمان امد که معروف کرخی است که از دوستی ما مست
و واله گشته است
وجز به دیدار مابهوش باز نیاید
وجز به لقا ما از خود خبر نیاید...
نظرات شما عزیزان: